ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-)

از دکتر خواستم که بعد از اتمام کلاس گروهی زبان انگلیسی، وی آی پی، زبان فرانسه رو واست شروع کنه ولی گفت صلاح نمیدونه که تا قبل از 8 سالگی... بعد از کلاس واسمون جلسه گذاشت و مثلا روشن شدم .....ولی...بیخیال... روز خوبی رو پشت سر گذاشتی و با حاضر جوابی هات حتی بابا رو هم که اونروز به همراه دناجون مهمون های آکادمی بودن رو به وجد آوردی و در نهایت یه لانگ من تصویری جایزه ات بود... این روزا فرصت بازی کردن های فکریمون کمتر از قبل و میتونم بگم صفره....البته بجاش شطرنج .......کتابهای جودی رو جفتمون تند و تند و با اشتیاق دنبال میکنیم... پیانو هم همچنان جزء لاینفک روزمرگیهامونه و تمریناتت رو یکی دو هفته  اجبارا بخاطر دنا و دخالت هاش بدون حضور...
31 مرداد 1394

:-)

روزت مبارك عسل بانو... دو شب قبل رفتيم شهربازي  امشبم بمناسبت روز دخترای گلمون ميريم كيدزلند... امروز اولين جلسه شطرنجت در محل آكادمي استاد محجوب برگزار ميشه... موفق باشي دختر كوشاي من...بوس
25 مرداد 1394

:-)

دیروز فوق العاده خوش درخشیدی...عاشقتیم... 87 ماهگیت مبارک عسل...
23 مرداد 1394

:-)

چند روزه در به در دنبال کلاس های اسکیت و شطرنج بصورت دائمی هستم واست... چند جارو کاندید کردم و فقط مونده حضوری بریم... بسکتبال " ز" متوجه شدم شرط سنی اش از 9 ساله و امسال از متولدین ده دی 85 جذب میکنه... اینجوری  خیالم راحت شد چرا که شرایط بدنی ات باعث شده بود که پا پیش نزارم و منتظر شم بزرگتر شی...  
19 مرداد 1394

:-)

این روزها خیلی ازت راضی ام......و بیشتر از همیشه دوستت دارم.....دیروز قبل از آکادمی رفتیم مدرسه واسه پروب فرم و تعیین سطح زبان انگلیسی... آکادمی 99 درصدی شدی و رادمهر 100... امروز صبح دایی بهنام رفت.....وقتی بود چند بار رفتیم تفریح و شهر بازی و ووو این روزها با محمد مهدی مشغولید...درس و تمرین و  تفریح و بازیهای مختلف در کنار هم..... دنا جونم ول کن من نیست و همچنان وابستگیش به شیر توی شبها ادامه داره... دوستتون دارم عروسکهای دوس داشتنی ام... :-*
16 مرداد 1394

این چند روز...

خداروشکر این هفته هم گل کاشتی و برنده شدی...تیچرت به دکتر گفته بود ساینا معمولا صد در صد توی جو کلاسه به عکس بقیه....اینبار بیشتر از همیشه خوشحال شدی و همش حرفهای معلمت رو تا شب تکرار میکردی که فلانی 20 درصد فلانی 40 درصد فلانی 60 درصد و... روانخوانیت خیلی خیلی بهتر شده.......کتابهایی که از کتابخونه امانت میگیریو خیلی راحت واسم میخونی... توی استخر روابطت با مربیت خیلی لاو شده هر بار بر میگردی لپت از بوسه های مربیت رُژیه...ههه....کرال پشت به طور کامل تموم شد و دو جلسه است که کرال سینه رو شروع کردین...شدیدا دوست داری فرصت بازی و تفریح داشته باشی...و معترضی....منم ازت میخوام صبور باشی که جلسات آموزشیت تموم شه با هم تفریحی بریم استخر.....و...
11 مرداد 1394

نقطه سر خط...

بعد از یه سفر مختصر و مفید و پراز خاطره روزهای پر تلاشمون رو مجدد شروع کردیم...اولین جلسه استخر درست در اولین روز بعد از سفر انجام شد دو جلسه با هم توی استخر بودیم......جلسه دوم خاله زهره هم به جمعمون اضافه شد و دورادور زیر ذره بینم بودی...مربی بسیار سختگیر ولی خوب نصیبت شد از این بابت خوشحالم چرا که هم مربی سابق خودم هم یکی از پرسنل استخر که از قبل با هم آشنا بودیم این اطمینان رو بهم دادن که به نفعته و نتیجه مثبت رو در نهایت خواهی دید... کلاسهای مختلف هم همچنان پابرجا... این روزها بیشتر از قبل به تمرینات پیانو اهمیت میدیم شایدم بخاطر اضافه شدن کتابهای جدید باشه... دکتر شدیدا توصیه داره به خوندن کتابهای مختلف و البته یه کتاب طولانی ...
6 مرداد 1394

سفر تابستونی.....

ظهر چهارشنبه 24 تیر بعد از کلاس خوشنویسی سفر 4 روزه ای رو شروع میکنیم...عصر حول و حوش هفت نیم عصر رسیدیم...شب اول ییلاقات ماسال محل استقرار همیشگی اقامت کردیم و تا فردا قبل از ناهار حرکت کردیم به سمت شهر تالش... و اقامت توی یکی از جذاب ترین ییلاقات این شهر بنام آق اولر که اولین تجربه و یکی از کم نظیرترین ها بود... سوباتان رو فاکتور گرفتیم بخاطر خشکی طبیعت و طی مسیری طولانی و جاده ناهموار و بقولی خاکی... ترجیح دادیم از جاده جنگلی بسیار زیبای اسالم به شهر خلخال بعدم اردبیل البته قبلش يه سر به درياجه نيو Neo زديم خيلي خوشكل بود و در نهایت محل استقرارمون سرعین سومین شب رو گذاران کنیم... صبح روز شنبه به نوبت استخر آب گرم...که اولین تجربه شما بود....
6 مرداد 1394
1